واکنش حجت الاسلام اهری به استاد اکبرنژاد
پاسخ حجت الاسلام اهری (29 خرداد 1398)
جناب آقای محمدتقی اکبرنژاد (هداه الله وإیانا سبیل الرشاد)
سلامٌ قولاً من ربّ الرحیم
امّا بعد پیامی به قلم جنابعالی به دستم رسید که ای کاش نمی رسید و دست کم انتساب آن به جنابعالی انکار می شد. افسوس که نشد و این کمترین را واداشت تا به رسم طلبگی و در دفاع از فقه شریف و حاملان آن –یعنی فقهای عظام کثرالله امثالهم- خامه به دست گیرم، باشد که مایه هدایت خودم و شما گردد انشاالله.
مدتهاست نام شما نه در جهت پیشرفت و اعتلای فقه شریف و حوزة امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، که در راستای تخریب و تزلزل آن مطرح میشود. برخی نقدها به شیوه و متد کنونی حوزه داشتهاید که با بخشی موافق بودم و شجاعتتان را در نقد معیشت کنونی طلاب، نابرابریها و ویژهخواریهای برخی میستودم. امّا از چندی پیش راه دیگری آغازیدهاید و حق را به باطل آمیخته و در وادیای قدم نهادهاید که بس خطرناک است و شاید به دلیل جوانی و ناپختگی، خود نیز نمی دانید قدم در چه راهی نهادهاید. از آنجا که بنابر حسن ظن، هنوز دغدغة شما را شبهة علمی میدانم و نه شهوت عملی، چند کلمهای می نویسم و کوشش خواهم کرد تا از وادی ادب دور نیافتم، تا چه مقبول افتد و چه در نظر آید.
اخیراً به هنگامة 28 خردادماه 1398، در پس سخنان دلسوزانة استاد بزرگوارم، بقیّة الفقهاء حضرت آیت الله حاج شیخ محمّد جواد فاضل لنکرانی دام ظلّه، جنابعالی در اسائه ادبی آشکار و سخنانی نه چندان عالمانه، اظهاراتی مرقوم داشتهاید. جهت اطلاع حقایق و نکاتی را یادآور میشوم تا دست کم طلاب مظلوم و بیپناهی که از بیسایهبانی گرد سایة جنابعالی جمع شدهاند؛ آنان که نه از پی حشمت و جاه، که از بد حادثه پناهندة شما شدهاند، از بخشی از آنها مطلع گردند و بهترین قاضی احکم الحاکمین است:
2-1. آیا خاطر شریفتان هست در یکی از نخستین دیدارهایی که محضر آیت الله فاضل لنکرانی رسیدید و از دغدغههاتان گفتید و از افکار تحوّلطلبانة خویش دم زدید و رهیافت شیخ اعظم انصاری را به چالش گرفتید، حضرت آیت الله در حضور چند نفر از شاگردان و همراهان، با جنابعالی پرسشی ساده از بحث خبر واحد در میان نهادند و جنابعالی از پاسخ فروماندید؟ حال آنکه پرسش مزبور نه در سطح رسائل شیخ و کفایة آخوند؛ که در حدّ اصول فقه مرحوم مظفّر بود!
2-2. با این حال حضرت آیت الله دغدغة شما را ارج نهاد و به شخص جنابعالی فرمود: «اگر مطلب علمی جدیدی دارید و به مطالبی رسیدهاید که پیشینیان نرسیده بودند، یا حتّی اگر نقد عالمانهای دارید، ما از طرح آن استقبال میکنیم.» و این در حالی بود که به اذعان خودتان، پیش از حضرت آیت الله اصولاً هیچ یک از بزرگان جنابعالی و طرحتان را جدّی نمیگرفت.
بنا بر این شد که جنابعالی با تنی چند از اساتید مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام نشستی مناظرهگونه داشته باشید و مباحث خود را مطرح فرمایید. از جمله مدعوین به این جلسه شخص حقیر بودم که مع الاسف به دلیل مشغلة آن روز نتوانستم حاضر شوم. به هر روی این نشست برگزار شد و جنابعالی با کمال احترام در آزادی کامل و فرصتی مغتنم، به طرح دیدگاههای خود پرداختید و پاسخ شنیدید. ماحصل آن نشست در جزوهای با سرنامة «سه جواب در ردّ یک ادّعا» از سوی مرکز فقهی منتشر شد و قطعاً یک نسخه نیز به خود جنابعالی تقدیم شده است و اگر نشده، شخصاً تقدیم خواهم کرد.
نمیخواهم پیشداوری کنم امّا دستکم حقیر با خواندن آن جزوه به این نتیجه رسیدم که جنابعالی حرف علمی قابل توجّهی نداشتید تا بیش از این قابل پاسخگویی علمی باشد. و به همه دوستان و جانبداران جنابعالی پیشنهاد میکنم برای این که یک جانبه به قاضی نروند و به صرف سخن حقیر اکتفا نکنند، این جزوه را مطالعه فرمایند.
2-3. در برابر این میهماننوازی ما امّا، خاطرتان هست در جلسة به اصطلاح علمی به میزبانی جنابعالی چه گذشت؟ به خاطر دارید برخی از شاگردان حضرت آیت الله فاضل لنکرانی به جرم طرح اشکال و انتقاد به شما، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و کار به جاهایی کشید که فعلاً بازگو نمیکنم و خود بهتر میدانید؟ خدا را؛ آیا این رسم مروّت و شیوة بحث علمی است؟
کسانی که با بنده آشنایی دارند به خوبی می دانند که میدان دانش را به میدان سیاست از نوع هوچیگری نمیآلایم. امّا در این مورد به خصوص از آنجا که جنابعالی برای پیش برد اهداف خویش مدام از رهبری معظم انقلاب مایه گذاشته و از آن خزینة پر گهر خرج میکنید، مجبورم حقیقتی را گوشزد نمایم:
چندی پیش شما نامهای به مقام معظمّ رهبری نگاشتهاید و ایشان در ذیل نامه، قریب به این مضمون مرقوم فرمودهاند: «راهی که شما میروید اشتباه است». این پیام حضرت آقا توسط جناب حجت الاسلام مروی زید عزّه به شما ابلاغ گردیده و ایشان، شرح ماوقع را برای حضرت آیتالله فاضل لنکرانی نیز نقل نمودهاند.
حال پرسش اینجاست: آیا جانبداران و اطرافیان شما از این پیام ولی امر به شما باخبرند یا از ایشان پنهان داشتهاید؟ و پرسش مهمتر این که آیا جنابعالی پیام رهبری را بر خود حجّت نمیدانید؟ اگر میدانید چرا دوباره همان راه منهی عنه را پیش می گیرید؟
در بخشی از سخنان خود خطاب به حضرت آیت الله فاضل لنکرانی آورده اید: «شما تا مدتها بعد از وفات ایشان [مرحوم آیت الله العظمی فاضل]، به نام ایشان، به طلبهها شهریه دادید و به اذعان خودتان، تا امروز هم از مقلدین ایشان وجوهات قبول میکنید! آیا آن مرحوم راضی بودند که شما از نام ایشان این طور بهره ببرید و رفتاری را در پیش بگیرید که بسیاری را به این نتیجه برساند که دنبال دفتر و دستک مرجعیت هستید؟!»
بر خلاف لحن دور از ادب شما، محترمانه عرض می کنم:
4-1. شاید سن شما و من قد ندهد، امّا تا دو سال پس از رحلت مرحوم امام خمینی رضوان الله علیه، بقایای وجوهات ایشان توسط شورای عالی وقت حوزه و در رأس آن مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی قدس سره به نام امام و شهریه ایشان به طلّاب پرداخت شد.
4-2. در زمان رحلت مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی طاب ثراه، نجل ایشان مجتهدی مسلّم بود. هزاران تن از مقلّدان آن مرحوم به آیت الله جواد فاضل رجوع میکردند و به اصرار از ایشان میخواستند تا «با اجازة شخص ایشان» بر تقلید آن مرجع فقید باقی بمانند. شما نیک می دانید معنای اجازه بر بقا چیست. آیت الله فاضل اما با وجود آن همه اصرار زیر بار نرفتند و با این که قطعاً می توانست به نام خود دفتر و رساله داشته باشد، تاکنون از پذیرش این امر ابا کردهاند. به اصرار مقلّدین، ایشان به نام پدر، امّا با ولایت شرعی خویش به مثابة مجتهد جامع الشرایط قبول وجوهات نموده و تا مدّت نزدیک به چهار سال بخشی از شهریة طلاب را تقبّل فرمودند.
4-3. جنابعالی که بارها نسبت به فقر مالی طلاب و کمبود شهریه و ... اظهار نگرانی کرده و دست روی این نقطة ضعف طلاب نهادهاید، اگر در ادعای خود صادق هستید، چرا باید از این که چهار سال مبلغی ناچیز از طریق آیت الله فاضل لنکرانی به شهریة طلاب افزوده میشد و نمکی با طعام ناچیزشان میآمیخت ناراحت باشید؟ شگفتا از چون شمایی که این نقطة قوّت و عملی چنین حسنه و کم سابقه در تاریخ حوزهها را که کمکی ناچیز به طلاّب مظلوم امام زمان عجل الله تعالی فرجه میکرد -آن هم بدون این که آیت الله در صدد مطرح کردن نام خود باشد- چونان نقطة ضعف مطرح کردید.
4-4. کسی که در خصوص چنین مسألة روشنی، آن هم بر خلاف ادعاهای به اصطلاح دلسوزانه در خصوص معیشت طلاب، به این صورت داوری نماید، پس داوری علمی او در خصوص بزرگان چگونه خواهد بود؟
خطاب به حضرت آیت الله با ادبیات فاخرتان نوشته اید: «اخیراً جابجا و به هر بهانهای با بیان داستان و حکایتهایی از پدرتان که اغلب هم شاهدی غیر از خودتان ندارد، تصریحاً یا تلویحاً، به مخاطب القاء میکنید که دربست مورد اعتماد پدر بودید و ایشان شما را جانشین بلافصل خودشان در امور مالی و علمی میدانستند و حتی از شما خواسته بودند که مکتوبات ناقص علمی ایشان را با قلم خودتان تکمیل کنید!»
5-1. شما متاسفانه در این حد نیاموخته و ندانسته اید که تبرک و تیمن به نقل قول از بزرگان چه مایه برکت علمی و عملی میآورد. و «بزرگ» و «مرجع» بودن، مقدّم بر «پدر» بودن است. چرا احتمال ندادید ذکر کلمات بزرگان به اعتبار بزرگی است؛ نه ابوّت؟
5-2. نمی گویم میزان اعتماد، عشق و علاقة مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی به یادگار فریدشان را از اجازة اجتهاد آن یار سفرکرده و کلماتی که در آن نسبت به فرزندشان بهکار برده بجویید. و باز نمی گویم موارد مذکور را در دو وصیّت نامة مورخ 1/4/1384 و 3/7/1385 آن مرحوم که در روزنامة جمهوری اسلامی به چاپ رسیده و در دسترس است کاوش کنید. بلکه می گویم میزان اعتماد و نقش حضرت آیت الله جواد فاضل در امور مرجعیت پدر را از نزدیکترین شاگردان مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی جویا شوید. برای نمونه از کسی چون حضرت آیتالله حسینی بوشهری بپرسید که در سالروز رحلت آن مرجع فقید تصریح نمود: «امیدوارم برادر بزرگوارم آیت الله حاج شیخ جواد فاضل لنکرانی توفیق عمل به وصیّت پدر را یافته و بخش «بیع» کتاب وزین «تفصیل الشریعه» را به اتمام برساند».
5-3. البتّه کسانی که آثار علمی فقهی و اصولی و تفسیری حضرت آیتالله را دیده و از گلستان اوراق آنها دانشی استشمام نموده و ورقی برده باشند، خود به خوبی میدانند که ایشان در اجتهاد و فقاهت در چه درجهای قرار دارند و بهترین گواه بر شخص، آثار خود اوست. و چنین کسی را چه نیاز به نقل قضایای دیگران برای ارتقای خویش؟ اینجانب بیش از هفت سال افتخار شاگردی این فقیه سترگ و اصولی کم نظیر را داشته و با الهام از سخن امام رحمه الله در خصوص جناب صدرالمتألّهین، خدا را گواه گرفته و به تحقیق عرض میکنم که: در دقّت نظر و تحلیل و موشکافی عمیقترین مباحث فقه و اصول در زمان حاضر؛ «لم یکن له کفواً احد.»
نگاشته اید: «یکبار برای همیشه روشن کنید که بالاخره حوزه آزاداندیش و نقد پذیر هست یا نه؟! از یکسو، گوش عالم را کر کردهاید که حوزه آزاداندیشترین مرکز علمی جهانی است! و از سویی دیگر، انتقادهای علمی را بر نادانی و سوء نیت و غیره پاسخ میگویید.»
6-1. یکبار برای همیشه با اجازه از طرف همة مراجع و بزرگان حوزه عرض می کنم:
آری! حوزه هم آزاداندیش است و هم نقد پذیر. به تعبیر مقام معظم رهبری، هیچ کس ادعا نمیکند فقه ما در قلّه است. فقه نیز همچون همة دانشها در حال «شدن» است. و در این شدن، ناقدانی که برای پربارتر شدن و استحکام علوم دینی به ویژه فقه شریف بکوشند، مایة مباهاتند. اصولاً حیات حوزه و رشد و پویایی و بالندگی آن رهین نقد و جرح و تعدیل بزرگان در طول تاریخ بوده است. امّا نقد به معنای تخریب اساس و شالوده اجتهاد و فقاهت نیست که متاسفانه دانسته یا نادانسته شما در پی آن هستید.
6-2. مباحثی که شما نام «نقد» بر آن می نهید، در خوشبینانه ترین حالت مربوط به حیطة «روششناسی» است. روششناسی نیز فرع بر ادبیّات و محتوا، و متأخر از آن است. هر اندیشهای در تحوّل تاریخی خود پس از این که دورههای تاریخی بر آن گذشته و نسل اوّل متفکران یک حوزه فکری از آن گذر کرده و به نسل دوّم و سوّم رسید، در انباشت معرفتی که حول این جریان فکری شکل گرفته، ادبیّات و محتوای آن اندیشه شکل میگیرد. بدون چنین ادبیاتی، «نقد» به معنای مورد نظر شما، چیزی جز «هدم» نیست.
جناب اکبرنژاد! در برابر ادبیات رایج حوزه، شما کدام ادبیّات، اندیشه و محتوا را تولید کردهاید تا بخواهید از «روششناسی» خود سخن گویید؟ شما کدام «بایسته» علمی ارائه دادهاید که به پشتوانة آن به «هست» ها میتازید؟ برادرانه می گویم: اگر دنبال نقد هستید –که باید هم باشید- راه این است: بنشینید به وزان کتب رایج حوزه، دست به قلم ببرید، نقاط ضعفش را پررنگ نموده و آنگاه جایگزین ارائه دهید. سپس با پشتوانة علمی به میدان بیایید. امّا شما بی آن که بتوانید سطری مطلب علمی بنویسید، از آغاز خواسته اید با تخریب و هوچی گری، هستهای حوزه را نیز به لرزه درآورید.
6-3. امّا اگر جمله ای نیز از نقدپذیری شخص استادم آیت الله محمّد جواد فاضل لنکرانی نگویم جفا کردهام. چهار کتاب از تقریرات حضرت استاد به قلم و با تعلیقات اینجانب به چاپ رسیده است. در برخی تعلیقات بنابر آنچه به ذهن قاصرم رسیده، مناقشاتی نسبت به ایشان مطرح کرده و در پانویس نگاشتهام. خدا گواه است ایشان حتی یک مورد از آنها را نیز مورد حذف و ممیزی قرار نداد و در چاپ های فعلی همگی موجود است. و باز خدا را گواه می گیرم که در میان فقها، کسی به آزاداندیشی و ذره پروری استادم ندیدم. به کجا می روید جناب اکبرنژاد؟؟
نوشته اید: «بر اساس کدام منطق قرآنی یا روایی یا عقلایی، آثار علمی چند صد سال پیش را به خورد طلبه عصر مدرنیته میدهید و او را دست خالی در جامعه پیچیده کنونی رها میکنید؟ نگفتید روی کدام منطق، هنوز مکاسب شیخ تدریس میشود؟ ...»
7-1. شگفتا از چنین سخنی! آیا هرآنچه مربوط به گذشته است از اعتبار نیز ساقط است؟ ای کاش اندکی از آکادمی های معتبر دنیا خبر داشتید که هنوز هم افکار سنت آگوستین (م 430 م) و کتابهایی چون «شهر خدا»ی وی، آثار آکوئیناس (م 1274 م)، و حتی آثار ماکیاولی (م 1527 م)، توماس هابز (م 1679 م) و .... خوانده می شود. همة اینها مربوط به چند صد سال پیش است. همین دو سال پیش خانم هانا داوسون استاد یکی از دانشگاه های انگلیس کتابی با سرنامة «درسهایی که از هابز می توان آموخت» به چاپ رسانده است؛ هابزی که نزدیک به پنج قرن پیش میزیسته است!
7-2. آنچه در بند پیشین گفتم مربوط به دانشهایی چون فلسفه و ... است. با این اوصاف حال دانش فقه چگونه خواهد بود که جز «عقل»، سه منبع آن کاملاً تاریخی و به قول شما متعلق به چند صد سال پیش است؟ آیا به تبعات سخن خود آگاهید؟ آیا دلالت پرسشتان را می پذیرید؟ دلالتش این است که قرآن و سنتی که متعلق به چند صد و بلکه هزار و چند صد سال پیش است، چرا امروز باید خوانده شود؟
7-3. در اهمیت تعمّق در کتب سنّتی همچون رسائل و مکاسب و کفایه همین یک جمله را از برخی معاصرین عینا نقل میکنم: «پس از نهضت و انقلابی که به رهبری امام خمینی صورت گرفت بعضی از چهره های فاضل روحانی در آن اوائل در بحث های سیاسی با سیاست مداران غربی که مواجهه می کردند برتری داشتند و کم نمی آورند سوال کردند از اینها دانشکده علوم سیاسی که درس نخوانده اند اینها که از سیاست به معنای علم سیاست بهره ای نبرده اند از کجا این توان را دارند؟ جواب را خودشان دادند که اینها می روند در قم علم استدلال می خوانند این علم استدلال در هیچ میدانی کم نمی آورد.»
نوشته اید: «نگفتید چرا بسیاری از مباحثی که به اذعان بزرگانی چون میرزای قمی، شیخ احمد نراقی، شیخ انصاری، آیت الله بروجردی، امام و دیگر بزرگان زوائد اصول هستند و ثمری جز اتلاف عمر استاد و شاگرد ندارند، هنوز هم که هنوز است تدریس میشوند و پاسخ مناسبی از اشکالات مطروحه داده نمیشود؟»
8-1. متاسفانه باید عرض کنم معنی «زوائد اصول» را در سخنان این بزرگان نیز درست متوجّه نشدهاید. مقصود از زواید و تورّم در علم اصول، این نیست که بایستی از حجم مباحث و مسائل و مقدّمات آن کاسته شود؛ چرا که خود این بزرگان در مباحث اصول، اکثر مقدّمات کفایه و تمامی مباحث موجود در آن را مطرح و مورد تجزیه و تحلیل قرار دادهاند؛ بلکه مراد این است که اصول، نباید به مثابة دانش فقه پنداشته شده و تمام آراء و انظار متقدّمین و متأخّرین مورد طرح و بررسی قرار گیرد، و تنها بایستی آخرین تحقیقات صورتگرفته به میدان بحث آورده شود.
8-2. از شما می پرسم: آیا بزرگانی همچون آیت الله العظمی بروجردی و امام خمینی قدس سرهما که نامشان را به عنوان معتقدین به متورّم بودن اصول کنونی ذکر نمودید ، در تدریس و تألیف خویش در اصول، راهی به جز راه و روش جواهری و رسائل و کفایه اتّخاذ کرده بودند؟
نوشتهاید: «چرا عدم استقبال طلاب از مؤسسه مطبوع حضرتعالی و دیگر مؤسسات فقهی، شما را به کالبدشکافی عالمانه بحران علمی پیش آمده در حوزه وادار نمیکند و خیال میکنید با فریاد زدن بر سر اساتید تحول خواه، مشکلتان برطرف خواهد شد.»
9-1. از این که الفبای آغازین طلبگی را به شما یادآور شوم شرم دارم. امّا ای کاش در پرسش فوق، نخست تکلیف «هل بسیطه» را مشخص کرده پاسخ می گرفتید و سپس بر اساس آن از «هل مرکّبه» می پرسیدید.
9-2. خوب است بدانید که سال به سال استقبال از برنامههای مراکز فقهی تحت اشراف مراجع و فقهلی معزّز –از جمله مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام- رو به گسترش است. تنها در همین سال جاری از حدود پانصد نفری که حائز شرایط عمومی مرکز بوده و در آزمون ورودی ثبت نام کرده بودند، تنها حدود سی نفر پذیرفته شدند. گروههای علمی مختلف از جمله فقه پزشکی، فقه سیاسی، فقه رسانه و ... فعالانه مشغول تولید آثار علمی هستند و برخی کتب منتشره مرکز، در همایش کتاب سال حوزه در سالهای اخیر حائز رتبة شایستة تقدیر و تحسین شدهاند. البتّه بر شما حرجی نیست که حقیقت مرکز فقهی را در همان سازة بیرونی سقف آن خلاصه کرده و از خروجی علمی و انسانی مرکز –که تاکنون دهها استاد مبرز سطوح عالی و نویسندة زبردست، و صدها کتاب و مقاله پیرامون نوپیداترین مسائل جاری روز به جامعة علمی کشور عرضه داشته- بی خبر باشید.
10-1. در یکی از پیامهای شما خواندم که نوشته بودید «اگر نبود شوق به حوزه هیچ گاه دبیرستان سپاه را ترک نمیگفتم.» ای کاش در نهاد مقدس سپاه مانده بودید و شور جوانیتان را در خدمت نظام اسلامی و این نهاد انقلابی خرج میکردید که شور تنها بدون دانش، در حوزة علم و فقاهت چندان به کار نیاید.
10-2. با این حال هنوز به شما امید دارم و از خدا می خواهم خودم و شما را به طریقی که مرضی اوست هدایت کرده و در دیانت، اخلاق و فقاهتش ما را به سلف صالحمان ملحق نماید. اوّل به خودم و دوّم به شما توصیه می کنم یک دور کتب مهم حوزه را نزد استادی مبرز و متخلّق به اخلاق حمیده بخوانید. حیف است از چون شمایی که عمرتان را بیش از این تلف کنید و به جای تحصیل و تهذیب، طلاب و فضلایی را که تنها امیدشان از دار دنیا، کسب رضایت مولایشان است، تشویق به اعتصاب علمی و عملی کرده و اندک روزنة امید آنها را ناامید کرده و خرده نان خشکشان را آجر کنید.
10-2. همگی ما دنبال تحوّل در حوزه هستیم و به هیچ عنوان شرایط فعلی را مطلوب نمی دانیم. امّا خدا می داند راه، تخریب داشته ها و هست ها نیست. شما را چونان زاینده رود (البته در روزهای پرآبش) می دانم. جهت جریانتان را برگردانید. حیف است زاینده رود در نهایت به باتلاق گاوخونی بریزد.
و ما ارید الا الاصلاح
والسلام علی من اتبع الهدی
حوزه علمیه قم
سیّد مرتضی میرزاده اهری