نگاهی به زندگی بنیان گذار شرکت بهروز
نمونه داستان برای رونق تولید و اشتغالزایی 3
صادرکننده جهانی به اروپا و آمریکا
گفت و گو با بهروز فروتن، بنیانگذار کارخانه بهروز.
گفتوگو با بهروز فروتن به عنوان کارآفرینی که هیچ اعتقادی به شانس ندارد و خود را یک فروتن واقعی میداند از چگونگی ورودش به عرصه مواد غذایی آغاز شد و با پاسخهای او در مورد زوایای مختلف فعالیتش به پایان رسید.
• آقای فروتن از خودتان بگویید؛ شاید بهتر است اینگونه مطرح کنیم که بهروز چگونه وارد صنعت غذا شد؟ چه جرقهای منجر به خلق بهروز شد؟
میوهای که میبینید طول و زمانی را طی کرده است. بنابراین در مورد من هم 60 سال پیش که کودکی هفت ساله بودم باید دیده شود. در این سن، پدرم که امیرلشگر بود در طول ایام بیکاری، من را واداشت تا کارهایی را یاد بگیرم و امیدوارم همه بندبند حرفهایم برای علاقهمندان کارآفرینی هم مفید باشد.جوهره کار داشتن و از کار خجالت نکشیدن را در دوران کودکی به من آموختند در حالی که امروز جوانان ما کار کردن را عار میدانند. از سویی در بحث کارآفرینی بخشی ذاتی و بخشی هم اکتسابی است.پدرم را در 10 سالگی سهشنبه روز اول عید ساعت 9 از دست دادم. در واقع سایه پدر را به عنوان حاکم بر کار، دو سه سال دیدم؛ پدر پدربزرگم از گنجه آذربایجان بود اما پدرم و خودم هم در تهران به دنیا آمده و بزرگ شدیم.
دوران پرتلاطم بیپدری را به سختی طی کردم و چون کوچکترین عضو خانواده بودم در واقع بخش عمده مشکلات برای من بود. من در کودکی از فروش درصدی محصولاتم مثل بادبادک، فانوس، روروک و تعمیر دوچرخه و غیره و دسترنج کار در تعمیرگاهها خودم را اداره میکردم و اموال پدری در زندگیم چندان نقشآفرین نبود و تحصیلاتم را در رشته مدیریت دانشگاه تهران ادامه دادم و چون ذاتا خودساخته بودم و رهبری و سرپرستی را دوست داشتم، معلمی را انتخاب کردم و نخستین شغل رسمیام دبیری بود. چند سال بعد سوابق تدریسم را در کارهای دیگری خلاصه کردم اما به دلیل آگاه نبودن به مسائل اقتصادی دچار ضرر و زیان شدم. وقتی این اتفاق افتاد با توجه به اینکه یک دوره تخصصی فنی را در وزارت اقتصاد گذرانده بودم وارد فضای کار فنی (ریختهگری، مدلسازی و قالبسازی) شدم. پس از اینکه دچار خسارت و ضرر و زیان در بحث تدریس شدم، تلاشم را بیشتر کرده و کار پیمانکاری ذوبآهن را آغاز کردم اما پس از مدتی در این حوزه نیز دچار ضرر شدم به طوری که مجبور به فروختن منزل مسکونیام شدم و در منزل شخصیام مستاجر شدم. در این زمان بود که به شدت در تنگنا قرار گرفته و به فکر کار و حرفه جدید افتادم و به پیشنهاد همسرم پخت شلهزرد، انواع ترشیجات و مرباها را در آشپزخانه منزل شخصیام با نام محصولات بهروز شروع کردیم و در واقع جرقه این کار از سوی همسرم بود و در شرایط بیپولی، قرض و مشکلات بودم.
مواد اولیه تهیه غذاها را با ژیانی که داشتم تهیه کرده و در زیرزمین منزل استیجاریام پس از پخت؛ بستهبندی کرده و در بین مغازهها توزیع میکردیم البته از همان شروع، کار را بزرگ دیدیم و تلاش کردیم که فعالیت به درستی انجام گیرد و به نام فرآوردههای خانگی بهروز در بازار عرضه میکردیم.اما بعد دیدیم تولید خانگی هم با محدودیتهای تامین مواد اولیه، پخت، بستهبندی و توزیع مواجه میشود که اگر «باید» نمیگفتم و اراده لازم را نداشتم شاید به شرایط فعلی نمیرسیدیم.
- ۰ نظر
- ۱۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۵۵
- ۱۳۰۶ نمایش