محسن مهدیان
این روزها زیاد تعبیر دوقطبی میشنویم؛ مختصری تامل کنیم.
رهبرانقلاب سال 96 به احمدی نژاد توصیه کردند وارد انتخابات نشود. فرمود موجب دوقطبی میشوید.
پیشتر نیز جامعه را از برخی دوقطبی های سیاسی شبیه سال 59 و دوران بنی صدر بر حذر داشتند.
دوقطبی آنقدر زیان ده است که حتی افزایش مشارکت از طریق دوقطبی نیز مذموم است؛ چرا؟
دوقطبی چه نیست؟
هر دوئی و دوگانه ای دوقطبی نیست. هر اختلاف و رقابتی هم همینطور. حتی بداخلاقی های سیاسی نیز الزاما دوقطبی نمی سازد.
پس دوقطبی چیست؟
دوقطبی زمانی شکل می گیرد که یک سوی ماجرا را حق مطلق و سوی دیگر را باطل محض بدانیم. چنین جبهه بندی رقابت را حیثیتی کرده و یک تعصب ایدئولوژیک منفی درست می کند.
کسی که دوقطبی میسازد دنبال چیست؟
یک. پروژه اهریمن سازی برای قطب مقابل. به نحوی که کاملا حذف شود.
دوم. هیچ صدای دیگری بجز دوصدای موجود یا دوقطب اصلی شنیده نشود.
یعنی با حیثیتی کردن فضا باعث میشود مستقل ها و یا حرف های خاکستری و میانی دیده نشود و رقیب، دشمن فرض شده و کامل حذف شود.
دو قطبی ز کجا شناخته می شود؟
یکم نزاع ساز است. دوقطبی ها تا پائین ترین سطح نهاداجتماعی یعنی خانواده امتداد دارد. در میان شخصیت های سیاسی و رسانه ها متوقف نمی شود و تا سرسفره مردم کشیده می شود و اختلاف را در سطح خانواده ها و فامیل و دوستان و حتی افراد نامرتبط به موضوع توسعه می دهد.
دوم رخوت ساز است. افراد یا با هم در نزاعند یا ساکت و گوشه نشین در سیاست. هرکس خود را در دوقطبی ها نبیند دچار مارپیچ سکوت شده و خود به خود حذف می شود.
چرا برای مشارکت مفید نیست؟
چون ثمره مشارکت را از بین می برد. ثمره مشارکت وحدت اجتماعی است. همه پای صندوق رای می آیند تا در نهایت سرمایه اجتماعی شکل بگیرد. اما دوقطبی دقیقا همین ثمره را از بین می برد. یعنی مشارکت را زیاد می کند اما کاملا سرمایه سوز اجتماعی است. نزاع های دوقطبی پایان ندارد. با صندوق رای هم اختلاف ها تمام نمی شود و امتداد دارد. به همین دلیل است که اقلیت بعد از صندوق رای هم برای اکثریت مشروعیت قائل نیست و نزاع ادامه دارد. مثل 88.
دو قطبی با ذهن چه می کند؟
ذهن دردوقطبی ها قالب بندی می شود بین این و آن. صفر یا یک. سیاه یا سفید. استقلال یا پرسپولیس. نتیجه اینکه ذهن نمی تواند طیفی تحلیل کند. مخاطب هرنوع فرد یا فکری را تنها در این دو دسته تحلیل می کند. یا با منی یا با او. یا اهل جنگ یا سازش. یا اهل میدان یا دیپلماسی. یا مرگ یا زندگی. یا اصلاح طلب یا اصولگرا.
چه بلایی سر اراده می آورد؟
افراد دوبینی پیدا می کنند. ذهن نمی تواند روی هیچ موضوعی متمرکز شود. قدرت تحلیل و استنباط را منهدم میکند. ذهن هیچ کس و هیچ موضوعی را بدون برچسب نمیتواند تحلیل کند. کوررنگی تحلیلی ایجاد می شود و ذهن هیچ موضوع مهم دیگری را جز دوقطبی نمی بیند و فهم نمی کند. در نهایت اینکه قضاوت ها حدی و هیجانی می شود و اراده و رفتارها و واکنش ها عصبی و نابخردانه میشود.
قانون بقای دوقطبی چیست؟
افراد برای دیده شدن ناچارند در دوقطبی ها جلوه کنند. حرفی خارج از دوقطبی شنیده نمی شود. همین باعث می شود دوقطبی ها قدرت بگیرند. چرخه بقای دوقطبی از همینجا شکل می گیرد.
چه بلائی سر کشور می آید؟
یکم. به شدت اختلاف انگیز و وحدت شکن است.
دوم. دشمن توهمی می سازد و دشمن اصلی فراموش میشود.
دوقطبی مقدس هم داریم؟
هرنوع دوقطبی به غیر از دوقطبی حق و باطل حقیقی یا به تعبیر رهبرانقلاب، انقلابی و ضدانقلابی توهم است. این دوقطبی مقدس در داخل وحدت می سازد و کل جامعه را با همه اختلافات رنگین کمانی مقابل دشمن به وحدت می برد. اما دوقطبی حق وباطل حقیقی نه توهمی.
چه باید کرد؟
این 2 گزاره را به خاطر بسپاریم.
یکم. هر کس با هر نوع گرایش در جبهه انقلاب تعریف می شود. قطب مقابل تنها و تنها ضدانقلاب است نه حتی لزوما نیمه انقلابی. یعنی کسی که مقابل انقلاب شمشیر کشیده است. جبهه انقلاب طیف است. یک سویش مجاهدین و یک سویش قاعدین. اما همه در سایه انقلابند.
دوم. هیچ موضوع یا راه حلی حیثیتی نیست و قابل بحث و گفت وگو است. هرکس ممکن است یک موضوع را از زوایای مختلف ببیند. بنابراین رقیب نباید حذف شود. به روشنگری اندیشه ای نیاز داریم و نه لزوما حذف اندیشه.
- ۰ نظر
- ۰۱ خرداد ۰۰ ، ۰۹:۳۶
- ۳۸۱ نمایش