🔸 نبوغ شهید صدر از همان کودکی خود را نشان داد.
میگویند: وقتی او به سن ده - یازده سالگی رسید، در خانواده دو گرایش به ادامه تحصیل او وجود داشت که هرکدام از این انتخابها، آینده او را به سمتی متفاوت میکشاند.
1⃣ از یک طرف مادرش او را تشویق میکرد در حوزه درس بخواند و زندگی طلبگی را انتخاب کند.
2⃣ و از طرف دیگر مرحوم سید محمد صدر به او پیشنهاد میداد مسیری را انتخاب کند که دنیای او را تأمین کند و از زندگی حوزوی و فقر آن دور باشد.
♨️ شهید صدر با اقدامی عملی به این کشمکشها فیصله داد و انتخاب خود را به دیگران که نظرات متفاوتی دربارهی آینده او داشتند، اعلام کرد.
او بدون اینکه چیزی در این باره بگوید به نوعی دست به اعتصاب غذا زد و تا مدتی در طول شبانه روز فقط به یک تکه نان بسنده میکرد.
بعد از چند روز همه متوجه اعتصاب نرم او شدند و دلیل آن را پرسیدند.
شهید گفت: «کسی که میتواند چند روز با یک تکه نان زندگی کند تا آخر عمر هم میتواند سختیها را تحمل کند. من از فقر و گرسنگی نمیترسم.»
🔹 به این شکل او توانست همه را قانع کند که رفتنش به حوزه علمیه و پیوستن به صفوف وارثان انبیا کار درستی است، حتی اگر زندگی سختی پیش رو داشته باشد.
✅ خودش درباره این مرحله زندگیاش میگوید:
«مرحوم سید محمد صدر آن زمان نخست وزیر عراق بود. او مرا روی اسب مینشاند و با هم به مزرعهاش بیرون بغداد میرفتیم.
مرحوم صدر میگفت اگر درسم را در مدارس دولتی ادامه دهم در دولت جایگاه مهمی به دست میآورم و زندگی آسوده و مرفهی در انتظارم خواهد بود.
به او گفتم: زندگی و تحصیل حوزوی تنها انتخاب من است و با وجود نیاز مالی از انتخابم کاملا راضیام».
❇️ و این آغاز راه به سمت حوزه علمیه و فعالیت علمی و جهادی شهید صدر قدس سره بود.
📗 کتاب شرح صدر؛ محمدرضا نعمانی؛ ص ۴۷