📝 نجف اشرف کما رأیتُ
🖋 مهدی اعتمادی
یک. مقدمه
🔸 نجف اشرف به معنای عام آن (نجف وکوفه وحومه) جدای از شرافت جغرافیایی که اصلیترین آن مرقد نورانی مولی الموحدین آقا علی بن ابیطالب صلوات الله علیه میباشد، حیثیت علم و تحصیلات حوزوی و نظام زندگی طلبگی آن، نکتهی قابل توجه و ارزشمندی است که آشنایی تاریخی این جهات شاید لازم المطالعه باشد.
🔹 نجف را به معنویت میشناسند و استاد اخلاق؛ که خود نکته ارزشمند دیگری است. این هم اقتضاء بیان مطلب دارد و لکن بحث اصلی که در این مقام وجیزهوار اشاره دارم بحث معیشت طلاب نجف است.
دو. دیروز و امروز معیشت طلاب
🔹 زندگینامه و خودنوشتههای علمای نجف به خوبی میتواند احوال معیشت طلاب زمان سابق را تبیین کند و برای قضاوت صحیح از رشد و ترقی معیشت طلاب این زمان باید با تاریخ گذشته آشنا بود تا تحلیل و قضاوت به حق بیان شود.
❇️ ناگفته نماند معیشت طلاب باید به تناسب احوال افراد جامعه و علمای زمان بررسی شود؛ یعنی نسبت به زندگی بقیهی مردم و مراجع و آقازادگان وعلمای دیگر باید سنجید.
لذا فقیر و غنیبودن را به نسبت زمانه باید بررسی کرد؛ نه صرفا مقایسهی حال با گذشته.
♨️ شاید یک زمانی به «یک اتاق کوچک اجارهای و هفتهای یک وعده غذای گرم» زندگی متوسط صدق میکرد؛ و فقر هم به معنای داشتن یک دست لباس و یک زیرانداز بود.
اما فی زماننا هذا وضعیت معیشت طلاب نسبت به وضع سایر مردم و حتی علما و آقازادگان، چگونه است؟!
❓آیا طلاب امروز همچون طلاب گذشته با علما و آقازادگان همطبقهاند؟!
سه. حکایت طلبه مسافرکش
🔹 صرفا یک نمونه را بیان میکنم؛ قضاوت با خوانندهی محترم:
شب سیام ماه مبارک رمضان ساعت حدود ۱۱شب، تقاطع شارع شیخ طوسی رحمت الله علیه و وادی السلام، برای تشرف به کربلاء معلی منتظر ماشین سواری بودیم. خودروی شیک و مناسبی ترمز کرد، گفتیم کربلاء؟ اشاره کرد بیایید جلوتر.
متوجه قبای تاکرده روی صندلی جلوی ماشین شدم. گفتم چون طلبه است شاید مجانی میخواهد سوار کند. اما وقتی صحبت کردم متوجه شدم بحث کرایه است. گفتم ۱۲ دینار تا نزدیک حرم امام حسین صلوات الله علیه؟ او اصرار به ۱۵ دینار دربست داشت. به هرحال با ۱۵ دینار به تفاهم رسیدیم و عازم کربلاء شدیم.
شروع به گپ و گفت با این طلبهی راننده شدیم. از سادات نجیب و اصیل النسب، مشغول تحصیل درس خارج، متأهل و مستأجر بود. ۳۲۰ هزار دینار شهریه میگرفت و ۲۵۰ هزار را بابت اجارهی منزلی در محلههای دور از حرم پرداخت میکرد.
سختی زندگی بعض اوقات او را به مسافرکشی شبانه وا میدارد. شاید دو سه ساعت کار کند؛ هرچه باشد کمک معیشت است. حتی گاها مقصد کاظمین یا سامراء را طی میکند.
عمامه و قبا و عبا را در آغوش گذاشته و البته عبایش را روی عمامه انداخته بود که در نگاه اول معلوم نشود طلبه است. در بین راه نزدیک تفتیش، عمامه بر سر میگذاشت و پلیس به راحتی و احترام اجازهی عبور میداد؛ تا اینکه بالاخره به کربلاء رسیدم....
چهار. معیشت در منظر شیخ مسؤول
🔹 روز سیام ماه مبارک به هنگام بازگشت، صندلی بنده در هواپیمای مقصد تهران در کنار شیخی بود که همراه خانمش همسفر با ما بود. باب صحبت باز شد متوجه شدم ساکن نجف اشرف و سالیانی پیش در قم بودهاند که بعد از سقوط صدام به نجف بازگشتهاند. فارسی تقریبا خوب تکلم میکرد و از قضا، با تشکیلات دفتر یکی از مراجع عظام حفظه الله مرتبط بود.
من هم فرصت را غنیمت شمرده، با اشاره به تعداد کم طلاب نجف، گفتم ظاهراً معیشت اقتصادی این جماعت ذوالعزة و الاحترام مناسب نیست. مستند بنده هم همان ماجرای طلبهی راننده بود.
متأسفانه ایشان به جای حل صورت مسأله پاسخ داد: مخصوص طلاب نجف که نیست؛ طلاب قم هم در اسنپ، رانندگی و کار میکنند. و اینکه پول و وجوهات کم است و اینکه بالاخره طلاب باید قناعت کنند و با نان و نمک بسازند. آن طلبهای که میگویی هم مگر نه اینکه ماشین خوبی داشته؟ پس وضع خوبی دارد و اینها [مشکلات معیشتی] بهانه است!
🔹 در جواب عرض کردم اولا تعداد طلاب نجف به نسبت طلاب قم بسیار کمتر و غیر قابل مقایسه است.
و در مورد آن طلبه هم به ذهنم رسید اولا از کجا معلوم ماشین مال خودش باشد؟ ثانیا کار و رانندگی در نجف خصوصا مسافرکشی بین شهری، اقتضاء ماشین خوب دارد و چه بسا با قرض، این وسیلهی کار را تهیه کرده است تا ممری برای زندگی باشد.
♨️ خلاصه اینکه تا این نوع افراد و تفکرات و مدیریت هست نتیجه این میشود که نجف همان نجف است و درد نیز همان درد.
#یادداشت_مهمان