تلاش بی جهت
🖋 شاگرد اخلاق
🔸 روزی پیر عالِم و فرزانه، جمعی را گفت: بر شماست سفری طولانی، به اندازهی هزار فرسنگ به جانب شمال؛ تا برسید به سبزهزار طوبی.
🍀 در آن وادی، همهجا دشت، سرسبز و گلگون است، عاری از هرگونه سرما و گرما و آفت و گزند.
💡 جماعت با اشتیاق برخاسته و راهی شدند. سرگروه بیآنکه جهت شمال را تعیین کند، فراخوان حرکت داد!!
🗣 ناقدی بانگ برداشت:
به کجا چنین شتابان؟ اصلا چرا راهی این سفر گشتیم؟
👤 سرگروه با غضب گفت:
مگر اعتقاد به پیر فرزانه نداری؟ وی #نسخهی_اصل دوای ماست.
🗣 ناقد گفت:
از قضا از سر اعتقاد با شما همراهم اما مگر عالم والا مقام نفرمود هزار فرسنگ به سمت شمال؟ این ره که میرویم به #ترکستان است!
🦻🏻ناقد بیچاره هرچه گفت، مقبول نیافتاد و سرگروه گفت:
ملاک عمل، حب قلبی ما به پیر فرزانه و اجرای دستور وی برای تحمل طی هزار فرسنگ است. جهت حرکت، چه اهمیتی دارد وقتی که صرفا ارشادی است برای چون مایی که عقل ما فهم میکند به کدام جهت حرکت کردن نیکوتر است.
♨️ الحاصل اینکه شب و روز رفتند و رفتند و مرارتها کشیدند؛ چه بسیار ریزشهای انگیزشی و روحی اتفاق افتاد و تلفاتی که دست داد؛ اما هیچگاه حتی نسیم طوبی را هم استشمام نکردند.
بدتر از همه اینکه اغیار، تلفات سفر را به نام پیر فرزانه زدند! چه تهمتها که نبافتند و چه خیانتها که نکردند...