صلاحیتداران عرصه تحول حوزه علمیه
بررسی سه شرط لازم برای تحول آفرینی در حوزه علمیه
چه کسانی میتوانند حوزه را متحول کنند؟
ایرانِ بحرانزده پیش از انقلاب اسلامی
در هر اجتماعی، کمبودهایی و گاهی بحرانهایی به طور ناخواسته پیش میآید. کمبودهای طبیعی جامعه، به تدریج با یک حرکت اصلاحی ملایم قابل جبران است؛ اما وقتی به حد یک بحران رسید، دیگر آن حرکتهای آرام نمیتواند کمبودها را علاج کند و به یک حرکت سریعتر و قویتر که معمولا انقلاب نامیده میشود، احتیاج است. شما دایره انقلاب را خیلی گسترده بدانید و آن را تنها در انقلابهای سیاسی منحصر نکنید، جامعه اسلامی ایران، در بیش از نیم قرن، دچار بحرانهای فکری، فرهنگی و دینی فراوانی شد و این به سبب یک حرکت طبیعی یا کمبودهای عادی نبود، بلکه دستهایی در کار بوده که با نقشههای شیطانی و حسابشده این مشکلات را برای جامعه ما پیش آورده بود. البته این مسأله منحصر به ایران نبود، بلکه همراه ایران و شاید اندکی قبل از آن، در ترکیه و بسیاری از کشورهای اسلامی این مشکل را پیش آورده بود.
لکن خوشبختانه پتانسیلی در جامعه ما وجود داشت که در جوامع اسلامی دیگر کمتر بود و آن بهرهای بود که جامعه ما از فرهنگ اهل بیت داشت. این امر پشتوانهای برای ایجاد یک حرکت جهشی و انقلاب در جامعه شد که بتواند تا حدودی آن بحرانها و کمبودهای خطرناک را جبران کند. همه ما انقلاب را میشناسیم، عوامل مؤثر بر آن را میدانیم و کم و بیش با مسیر و زیر و بمهایش آشنا هستیم.
وقتی جامعه با چنین بیماری و بحرانی مواجه شد، چه کسی باید جامعه و این بیماری را علاج کند؟ آیا انتظار این است که کسی از خارج مرزهای کشور بیاید و ایران را اسلامی کند؟ نه این توقع وجود داشت و نه چنین چیزی امکان داشت. ابتدا امام (ره) با همراهی چند تن از دوستان و یاران و همفکرانش این حرکت را شروع کرد، به یاری خدا و با تمهیدات و تدبیرات الهی که خدا به ایشان الهام میفرمود، این کار گسترش پیدا کرد تا اینکه به چنین انقلاب عظیم و بینظیری در عالم انجامید.
این سه عامل «بینش صحیح، فداکاری و استقامت» را باید در خود تقویت کنید و مطمئن باشید که به نتیجه مطلوبی خواهید رسید. طلبگی کاری است که وجود مقدس ولی عصر ارواحنا فداه به آن عنایت دارند.
سه رکن مؤثر در رویداد انقلاب اسلامی
فکر کنید چه چیزی موجب شد که چنین حرکتی شروع شود و به موفقیت برسد. چون حرکتهای شخصی، مثل اینکه یک نفر بیاید دادی بزند، زندانی برود و یا حتی پای دار برود، بسیار اتفاق افتاده است؛ اما به نتیجهای نرسیده است. قبل از حضرت امام (ره) هم بارها در گوشه و کنار، حرکتهایی شروع شده بود. همه شما از حرکت فداییان اسلام آگاهید. قبل از آن حرکتهای دیگری به رهبری مرحوم آیت الله کاشانی (ره) و قبل از آن، به رهبری مرحوم مدرس(ره) واقع شده بود، ولی هیچ کدام به سمت اینکه انقلابی به وجود بیاورد و یک نظام اسلامی برقرار کند، نینجامیده بود. آنچه موجب شد این حرکت به ثمر برسد، بعد از لطف خدا و امام زمان (عج)، سه عامل اصلی بوده است. البته باز هم میتوان عوامل دیگری برشمرد، ولی در این فرصت بنای ما بر اختصار است.
عامل اول: بینش
بینش صحیح بدین معناست که شخص بداند جامعه در چه حالی است؟ چه موقعیتی دارد؟ چه کمبودهایی دارد؟ به کجا باید برسد؟ چه راهی را باید بپیماید تا به آن هدف برسد؟ همه این موارد در مقوله یک «بینش اجتماعی» خلاصه میشود که هرکدام چند شاخه دارد: شناخت موقعیت موجود، شناخت نقطههای ضعف و قوت جامعه، شناخت هدفی که باید به آن برسیم. شناخت راههایی که باید بپیماییم تا به آن هدف برسیم و شناخت نیروهایی که برای پیشبرد این هدف میتوانیم از آنها استفاده کنیم. اینها همه از مقوله شناخت بود؛ اما آیا این شناخت برای پیشبرد انقلاب کافی بود؟
به دنبال شناخت و بینش، عامل دیگری هم نیاز است و آن فداکاری و گذشت است. خیلیها مطالب زیادی را میدانند... اما پای عمل که پیش میآید، میلنگند. چرا که با منافع، مصالح و با لوازم و ضروریات زندگیشان تضاد پیدا میکند.
عامل دوم: فداکاری
به دنبال این شناخت، عامل دیگری هم نیاز است و آن فداکاری و گذشت است. خیلیها مطالب زیادی را میدانند؛ میتوانند بنویسند، بیان کنند یا در جایی سخنرانی کنند و خیلی خوب هم توضیح بدهند، اما پای عمل که پیش میآید، میلنگند. چرا که با منافع، مصالح و با لوازم و ضروریات زندگیشان تضاد پیدا میکند. میبینند وقتی اقدام بکنند موقعیتشان به خطر میافتد، کسانی به آنها بدگویی میکنند، تهمت میزنند، احیانا دستگیرشان میکنند، زندان میبرند، شکنجه میدهند، اقوامشان به خطر میافتند، آبرویشان میرود و آخرش هم اعدام است.
وقتی اینها را در ذهنشان ترسیم میکنند، عقبنشینی میکنند؛ گاهی هم رنگ مذهبی به آن میدهند و استدلالی هم میکنند که اینها القاء در تهلکه است و اقدام به خطر جایز نیست و از این توجیهات. گاهی هم توجیه نمیکنند و صادقانه میگویند ما اهلش نیستیم؛ گاهی هم به زبان میگویند ما اهلش هستیم ولی در عمل کوتاه میآیند. بنابراین هر کسی با توجه به ویژگیهای شخصیتیاش برخورد خاصی میکند. اینکه حضرت امام(ره) و یارانش توانستند این حرکت را پیش ببرند، بعد از شناخت صحیح، داشتن گذشت و فداکاری بود؛ یعنی حاضر شدند از موقعیتهای خودشان صرف نظر کنند.
حال اگر بخواهم بگویم چه موقعیتهایی برای چه کسانی در ابتدا متصور بود و چقدر گذشت کردند تا توانستند این حرکت را به سرانجام برسانند، بحث خیلی طول میکشد. الحمدلله شما از این تفصیلات بینیاز هستید. شما نگاه کنید به کسانی که از سال ۱۳۴۰ تا پیروزی انقلاب، از بازاری، روحانی، کشاورز و اقشار مختلف متدین، در این مدتها زندان رفتند، شکنجه دیدند، اموالشان مصادره شد، جلوی کسب و کارشان را گرفتند، بدنامشان کردند، تهمتها به آنها زدند، تبعیدشان کردند، حتی کسانی زیر شکنجه شهید شدند. اینها مجموعه کارهایی بود که در این سالها انجام گرفت تا این حرکت به پیروزی رسید. اگر روح فداکاری و گذشت نبود، آیا آن بینشها هر اندازه هم که قوی بود، به جایی می رسید؟ قطعا به جایی نمی رسید. پس شرط اول، داشتن شناخت صحیح است و شرط دوم داشتن روحیه ایثار و فداکاری و گذشت؛ داشتن این روحیه که من کشته شوم تا جامعه اسلامی و مسلمان ها باقی بمانند، من اموالم از بین برود تا فقرا به نوایی برسند و حقوقشان تأمین شود. اگر این روحیه در کسی نباشد و انسان فقط فکر منافع و موقعیت خودش باشد، هیچ وقت این کارها را نمی کند، حتی اگر خیلی خوب بفهمد و بینش درستی هم داشته باشد.
عامل سوم: استقامت
کسی که واقعا روحیه ایثار و فداکاری دارد، حاضر است به جبهه برود و روز اول به شهادت برسد؛ اما اگر همین فرد سی سال قرار باشد هر روز یک برنامه منظم را اجرا کند، می گوید نمی توانم، چون غیر از اصل فداکاری و گذشت، ویژگی دیگری هم می خواهد و آن استقامت و صبر است.
حال که این انقلاب عظیم واقع شده است، ما برای شکرانهاش باید همواره به خاطر داشته باشیم که چه دینی بر گردنمان هست تا ادا کنیم که این روح دغدغهها و نگرانیهای شما، به همین بر میگردد که اکنون خدا این نعمت را به ما داده، پس باید از آن به بهترین شکل استفاده کنیم.
کسانی که واقعا روحیه ایثار و فداکاری دارند، حاضرند به جبهه بروند و روز اول به شهادت برسند، اما چه بسا اگر قرار باشد یک برنامه سی ساله را هر روز اجراء کنند، می گویند نمی توانیم، چون غیر از اصل فداکاری و گذشت، ویژگی دیگری هم می خواهد و آن استقامت و صبر است.
سه نکته ضروری در تحول آفرینی طلاب در حوزه
برای تحول در جامعه، سه عامل بینش صحیح، فداکاری و استقامت نیاز است. گروهی هم که ما به آن انتساب داریم یعنی حوزه علمیه، جزئی از جامعه است و برای ایجاد تحول در آن نیازمند همان سه عامل هستیم.
نکته اول: بینش صحیح درباره حوزه
حوزه، کمبودها و ضعف های زیادی دارد. شاید بنده که از پنجاه سال قبل در حوزه قم هستم، خیلی بیشتر از شما کمبودهای این حوزه را بدانم. این کمبودها در اثر عواملی پدید آمده است. بعضی از آنها اختیاری نبوده و تحمیل دشمنان بوده است. نظام شاهنشاهی تصمیم گرفته بود ریشه روحانیت را بخشکاند؛ شواهد فراوانی هم وجود دارد.
لباس روحانیت ممنوع و قاچاق بود، تمام مدارس خراب شده بود. مدارس علوم دینی که در شهرستانها بود به سربازخانه، بیمارستان، اداره و حتی انبار کالای بازاریها تبدیل شده بود. حتی برگزاری یک مجلس روضهخوانی ممنوع بود. باور نکردنی است، بنده بچه بودم و یادم هست شبها در زیر زمین خانهمان، یک روضهخوان با کت و شلوار میآمد و وارد خانه میشد و در داخل خانه عمامه سرش میگذاشت و در زیر زمین آهسته روضه میخواند و اهل خانه گریه میکردند. یعنی تشکیل جلسه روضهخوانی ممنوع بود.
شما فکر می کنید اینگونه مسائل و این مشکلات، در نهاد روحانیت و آنچه مربوط به آموزش و تحصیلات و از این قبیل مسائل آن میشد اثر نمیگذاشت؟! اینها کمر بسته بودند که به کلی روحانیت را نابود کنند. حال ما وارث بسیاری از کمبودهایی هستیم که از گذشته به ما رسیده و به عنوان واقعیتهایی جلوهنمایی میکند. در این شرایط و با توجه به این کمبودها، اگر توقع داشته باشیم این بقایای روحانیت که از آن تاریخ ماندهاند، همه دارای فکری عمیق و روشن باشند، خوب قضاوت کنند، آینده را خوب ببینند و بتوانند طراحی کنند، توقع بیجایی است.
کسی که برای حفظ لباس روحانیت و احترام روحانیت، سالیان درازی پایش را از خانه بیرون نمیگذاشت، چگونه میتوانست مسائل اجتماعی را درک کند؟ در آن دوره هم نه رادیویی بود، نه تلویزیونی، روزنامههایی هم که در گوشه و کنار بودند همه علیه اسلام و روحانیت بود.
مسائل مختلف دیگری که در ایران و عراق و جاهای دیگر پیش میآمد، جریان مشروطیت و حوادث فراوان دیگر، افکار مختلفی را در بین روحانیون به وجود آورده بود.
بسیاری معتقد شدند که ما دیگر در مسائل اجتماعی نباید دخالت کنیم. هرجا دخالت کنیم، نتیجهاش این میشود که دشمن از ما سوء استفاده میکند و درست برعکس میشود. مثلا در مشروطیت چقدر علما دخالت کردند؟ تا پای دار هم رفتند، بعد ثمرهاش این شد که یک مشت روشنفکر غربزده اسلام را وارونه کردند. اینها میگفتند با توجه به تجربه یک قرن گذشته، دیگر فریب نمیخوریم و در این کارها دخالت نخواهیم کرد. عقیده پیدا کردند، باید همان سیره سلف صالح را که از هزار سال پیشتر به ما رسیده است، ادامه داد. درس همان درس است، کتاب همان کتاب است و کارها همان کار است و هیچ هم نباید تغییری در آن ایجاد شود، و گرنه کلاه سرمان میرود.
اینها، آدمهای متدین و علاقهمند به اسلام بودند، اما شرایط اجتماعی نگرش آنها را این گونه تغییر داده بود. مثلا قبلها وقتی میخواستند یک روحانی را لکهدار کنند، میگفتند این آخوند، «سیاسی» است! همین کافی بود تا آن فرد از جامعه طرد شود. یعنی یکی از بدترین فحشها برای یک روحانی این بود که بگویند فلانی سیاسی است.
الحمدلله به برکت حضرت امام و رهنمودهایی که ایشان فرمودند، بسیاری از این نگرشها تغییر کرده است. شما اکنون در عصری زندگی میکنید که حرکت امام را دیدهاید و این حرکت توقعاتی را برای شما ایجاد کرده است. فکر میکنید همه باید مثل ایشان باشند -البته نسل جوان باید هر کدامشان یک امام جوان باشند- شاید این توقع [از بزرگان] بهجا نباشد؛ چون شما باید موقعیت جامعه را خوب درک کنید و بدانید کسانی که با شما سر و کار دارند، کسانی که باید از آنها علم بیاموزید، افرادی که باید از آنها تقلید کنید و آنهایی که باید به آنها احترام بگذارید، در چه شرایطی رشد کردهاند و چه افکاری دارند. این مسئلهای است که توجه به آن لازم است و بخشی از آن مربوط به بینش و شناخت میشود، اما متأسفانه بسیاری از جوانان ما این شناخت را ندارند و به همین خاطر هم توقعات زیادی برایشان ایجاد میشود که فی حد نفسه توقع صحیحی است، اما با شرایط واقعی جامعه جور در نمیآید. با توجه به این نکته میتوانید تفسیر کنید که چرا برخی از توصیههای مقام معظم رهبری درباره حوزه هنوز عملی نشده است یا چرا ایشان جدیت بیشتری برای عملیکردن صحبتهای خود به خرج نمیدهند. چون ایشان شرایط جامعه را بهتر از من و شما میشناسند.
نکته دوم: فداکاری در حوزه
ما همگی میخواهیم از شرایط موجود برای شناخت اسلام و خدمت به اسلام استفاده کنیم، هم حق ماست و هم وظیفه ما. ولی ایجاد تحول در یک جامعه، احتیاج به فداکاری دارد. عدهای باید فدا شوند تا عده دیگری بیشتر به ثمر برسند. اگر من و شما فقط به فکر خودمان باشیم، هیچ وقت نمیتوانیم یک حرکت صحیح اجتماعی را به وجود بیاوریم. وقتی که دسته جمعی فکر کنید و حاضر شوید از بعضی چیزها گذشت کنید برای اینکه نسل آینده بیشتر استفاده کنند، آن وقت است که میتوانید کاری پیش ببرید. آن کسی که حاضر میشد زندان برود و شکنجه ببیند و زیر شکنجه شهید شود، اگر فکر خودش بود، این کار را میکرد؟! کسانی که زیر شکنجه شهید شدند، مرحوم آیت الله سعیدی (ره)، آیت الله غفاری (ره) و دیگران چگونه بودند؟ اینها از روحانیان فعال جامعه بودند، مسجد و محراب داشتند و کسانی را تربیت میکردند. فکر نکردند که ما داریم کار خودمان
را میکنیم، چرا کاری کنیم که به گوشه زندان بیفتیم و احیانا در آنجا ما را به شهادت برسانند. بلکه گفتند ما داریم کار میکنیم اما ما یک گوشهای هستیم. ما باید فدا شویم تا اسلام باقی بماند تا آیندگان بتوانند از اسلام استفاده کنند.
این روحیه فداکاری باید در ما هم باشد. اگر شما در مسیری قدم گذاشتید و برای کاری اقدام کردید که نفعش عاید شخص شما نمیشود و حتی ممکن است تحصیلات شما عقب بیفتد اما نتیجه این کار برای آیندگان مفید است، فداکاری کردهاید. این روحیه باید در شما باشد تا بتوانید تحول ایجاد کنید.
در گذشته گاهی افراد از تغییر برنامههای درسی حوزه انتقاد میکردند و به شوخی میگفتند: شما ما را موش آزمایشگاهی کردهاید، هر روز برنامهای میریزید و روی ما آزمایش میکنید. این کار اشکالی ندارد، چون انسان هم احتیاج به آزمایشگاه دارد، جامعه آزمایشگاه است. به هر حال کسانی که میخواهند تحولی در جامعه ایجاد کنند، یک برنامه کامل بیعیب را از اول نمیتوانند طراحی کنند. برنامهای را باید مدتی عمل کنند تا عیبهایش ظاهر بشود، بعد تغییر دهند و اصلاح کنند. باید این راهها را بروند تا برنامه تدریجا تکامل پیدا کند. این مسائل طبیعی است.
شما باید موقعیت جامعه را خوب درک کنید و بدانید کسانی که با آنها سر و کار دارید، کسانی که باید از آنها علم بیاموزید، افرادی که باید از آنها تقلید کنید و آنهایی که باید به آنها احترام بگذارید، در چه شرایطی رشد کرده اند و چه افکاری دارند. متأسفانه بسیاری از جوانهای ما این شناخت را ندارند و به همین خاطر هم توقعات زیادی برایشان ایجاد میشود. با توجه به این نکته می توانید تفسیر کنید که چرا برخی از توصیههای مقام معظم رهبری درباره حوزه هنوز عملی نشده است.
من مقید هستم که برخی از بزرگانی که بر ما حق دارند و از آنها بهرهها بردهام، اسم ببرم؛ مرحوم آقای دکتر بهشتی(ره)، چند سال رفته بودند آلمان و بعد از جریان خاصی که پس از قتل منصور پیش آمد، به ایران برگشته بودند و میگفتند: ما هنوز به مقررات راهنمایی و رانندگی شهر هامبورگ آشنا نشدهایم. هر روز مقررات عوض میشود، امروز این خیابان یک طرفه است، فردا آن خیابان. هر چندوقت یک بار پلیس میآید یک شهر یا روستایی را آزمایش میکند تا ببیند این طرح بهتر است یا آن طرح. شما ببینید کشوری که بیشترین سابقه را در این زمینه دارد، بهترین تمرینها و آزمایشها و بهترین روشهای علمی را اجرا میکند تا به نتیجه برسد. هرچند تغییرات هر روزه، برای شهروندان مشکلاتی را ایجاد میکند اما راه تکامل همین است.
ایشان این مثال را میزد برای اینکه بگوید شما از تغییر برنامهها نهراسید، چرا که بدون این آزمون و خطاها کار آدمیزاد پیش نمیرود. وحی منزلی نازل نشده است که برنامه بیعیبی باشد و همان را عمل کنیم. هم شرایط متغیر است و هم اطلاعات و فکر انسانها محدود است. بالاخره در این مسیر باید عدهای فدا شوند، یعنی وقتشان تلف شود و آزمایشهای مختلفی روی اینها انجام شود تا بتوانند از امکانات موجود استفاده کنند و زمینهساز تحول بهتری برای دیگران شوند.
اجازه دهید مثال سادهای عرض کنم. بنده از روز اولی که طلبه شدم، یعنی پنجاه و چند سال پیش، فهمیدم که برنامه درسی، کتابهای درسی و روش تدریس ما عیبهایی دارد. اگر کسی بخواهد این برنامه را اصلاح کند، چه باید بکند؟ آیا باید متخصص از آمریکا بیاوریم؟! چه کسی باید بیاید این برنامهها را اصلاح کند. هیچ راهی نداشت جز اینکه کسانی از همین برنامه موجود و از همین کتابهای موجود استفاده کنند و سعی کنند اندک اندک تغییراتی در آن بدهند تا به مرحلهای برسند که بتوانند تحول عمیق و بنیادی را در آن بوجود بیاورند. این افراد تا همین درسها را نخوانند و در همین مدرسهها با همین شرایط رشد نکنند، نمیتوانند این تحول را انجام دهند.
این حرف معنایش این است که کسی آگاهانه خودش را فدای دیگران کند. من این راه را میپیمایم، اما با نظر نقادانه در طول مسیر فکر میکنم و آن را عیبیابی میکنم. یادداشت میکنم تا آن اندازه که میتوانم در فکر اصلاحش باشم. اگر نه، وقتی که موقعیتی پیدا کردم، دوستانی پیدا کردم، همراهان و همفکرانی پیدا کردم، به آن جامه عمل میپوشانم.
بنابراین شرط دوم، داشتن روحیه فداکاری و گذشت است. یعنی فکر ما فقط این نباشد که برنامه باید صد در صد برای شخص ما مفید باشد. باید بپذیریم و برنامههایی را قبول کنیم که ممکن است اکنون به ضرر ما هم باشد. اما برای اینکه بتوانیم تحولی برای آیندگان ایجاد کنیم تا عمرشان تلف نشود، باید این فداکاری را بکنیم. حال آیا در بینش اسلامی معقول است که انسان خودش را فدای دیگران کند؟! بله، چون هر تلاشی بکنید پیش خدا ضایع نمیشود. شما این فداکاری را کردید، شاید برای شما پیشرفت علمی و یا اجتماعی حاصل نشد، اما با نیت خیرخواهی خلق خدا و برای رضای خدا، این کار را کردید و ثوابش گم نمیشود. اگر حرکتی بکنید نزد خدا فراموش نمیشود، مخصوصا اگر نیت، خالص باشد حتما به عرصه عمل هم خواهد رسید، منتها زمان میطلبد.
بنده از روز اولی که طلبه شدم، یعنی پنجاه و چند سال پیش؛ فهمیدم که برنامه درسی، کتابهای درسی و روش تدریس ما فی الجمله عیب هایی دارد. اگر کسی بخواهد این برنامه را اصلاح کند، چه باید بکند؟ طلاب تا خودشان همین درسها را نخوانند و در همین مدرسه ها با همین شرایط رشد نکنند، نمی توانند این تحول را انجام دهند.
نکته سوم: استقامت در مسیر
ایجاد یک انقلاب غیر از آن دو شرط، یک شرط دیگر هم میخواهد و آن استقامت در مسیر است. بعد از اینکه انسان خودش را آماده فداکاری کرد، باید حواسش جمع باشد، این طور نباشد که تا با مشکلی مواجه شد بگوید ما نیستیم. او باید تا آخر خط را بخواند و وفادارانه بماند و مشکلات را تحمل کند تا به نتیجه برسد؛ نمونه این کار، کم و بیش در حوزه شده است. بنده تا آنجایی که میشناسم، شخصی که تمام این ویژگی ها در او جمع بود، شهید دکتر بهشتی(ره) بود که فکر تحول علمی در برنامههای حوزه را بیش از هرکس ابداع و دنبال کرد و خودش وارد شد و آستینها را بالا زد، خودش عملا برای دانشجویان (طلاب) وقت میگذاشت. به کارهای روزانه و هفتگیشان رسیدگی میکرد. البته ایشان میتوانست به جای اینها، کارهای دیگری بکند که نتایج مفیدتری برای شخص خودش داشته باشد. همینطور کسانی که با ایشان همکاری و همیاری میکردند؛ ولی آنها هم گذشت کردند. کسانی بودند که میتوانستند به مرجعیت و به مقامهای دیگر روحانی با منافع دنیوی و اخروی برسند، اما فداکاری کردند.
ایشان نسبت به اقران خودشان چیزی کم نداشتند، ولی حاضر شدند از خیلی چیزها صرف نظر کنند، برای اینکه زمینه فراهم شود تا نسل آینده استفاده کند. آن کسانی که در این راه استقامت به خرج دادند، متناسب با موقعیتشان و شعاع وجودی خودشان در این راه موفق شدند و بهره بردند. بالاخره همه که پیغمبر و امام نیستند، همه که مثل امام راحل (ره) آن قدرت و شخصیت و نفوذ را ندارند؛ هر کسی به اندازه خودش وظیفه دارد.
وضعیت امروز حوزه، نسبت به سابق، اصلا قابل مقایسه نیست. مشکلات حوزه خیلی بیش از اینها بود، چه از نظر شرایط مادی و فیزیکی، چه از نظر امکانات تحصیلی و کمک تحصیلی، چه از نظر استاد و روش تدریس و خیلی موارد دیگر. بنده وقتی به قم آمدم، کفایه می خواندم، در حدود دو ماه که اصلا حجرهای نداشتم، با اینکه بزرگانی بودند که همشهری ما بودند، استاد ما بودند و به ما عنایت داشتند، حتی اگر میخواستیم حاضر بودند به ما کمک کنند؛ ولی به هر حال دو ماه سرگردان بودیم. بعد از مدتی با التماس و خواهش، خادم مدرسه فیضیه، یک انباری کم نور و تاریک به من و یک طلبه دیگر به عنوان حجره دادند که روشنایی نداشت و رطوبت تا سقفش رسیده بود. خادمهای مدرسه جارو و چیزهای دیگر را در آن میگذاشتند و ما چقدر خدا را شکر کردیم که حجره گیرمان آمده است. حالا الحمدلله این ساختمانها، این مدارس و این شرایطی که پیش آمده، بسیار مطلوب است و شما باید قدر این نعمتها را بدانید.
حال اگر شما بخواهید کمبودهای باقی مانده را هم برای خودتان و هم برای دیگران جبران کنید، باید سعی کنید این سه عامل را در خودتان تقویت کنید. اول خوب فکر کنید، نه فکر شخصی و به تنهایی، بلکه با دیگران هم مشورت کنید، از گذشته، حال و آینده، کسب اطلاعات کنید. با کسانی که دوراندیش هستند صحبت کنید، تا خوب موقعیتها را درک کنید. بفهمید کجا هستیم، کجا باید برویم، چگونه باید برویم، «رحم الله عبدا علم من أین و فی أین و إلى أین» بعد هم این روحیه فداکاری را در خودتان تقویت کنید. فکر این نباشید که اگر هر پیشنهادی میکنید فردا باید نتیجهاش عاید شما شود. سوم این که در این راه استقامت داشته باشید. نگویید یکسال دو سال اینجا ماندیم، چه یاد گرفتیم، حالا چه کار کردیم، از دانشگاه صرف نظر کردیم، از موقعیتهای اجتماعی صرف نظر کردیم، اینجا آمدیم آخوند شویم اما حالا چه شد؟ چهار سال دیگر هم بمانیم همین است. پس برویم دنبال کار و کاسبیمان!! روحیه صبر و استقامت داشته باشید. بگویید به هر قیمتی شده تا نفس دارم در این راه [تحول حوزه] زحمت میکشم. آن وقت مطمئن باشید که به نتایج خوبی خواهید رسید. شرط اصلی و سرمایه اصلی شما در همه این مراحل یک چیز است و آن اخلاص است یعنی اینکه واقعا بخواهید کاری کنید که خدا راضی باشد. آن روح حرکت شماست و اگر همه شروط و مراحل را رعایت کردید و همه آنها را جمع کردید به نتیجه مطلوب میرسید، اما اگر این شرایط نباشند، نباید گله کنیم چون کمبود از خود ماست. این سه عامل (بینش صحیح، فداکاری، استقامت) را باید در خود تقویت کنید و مطمئن باشید که به نتیجه مطلوبی خواهید رسید، این کاری است که وجود مقدس ولی عصر - ارواحنا فداه - به آن عنایت دارند.
در این راه استقامت داشته باشید، نگویید یکسال، دو سال، اینجا ماندیم، چه یاد گرفتیم؟ از دانشگاه صرفنظر کردیم، از موقعیتهای اجتماعی صرفنظر کردیم، اینجا آمدیم آخوند شویم، اما حالا چه شد؟ چهار سال دیگر هم بمانیم همین است، پس برویم دنبال کار و کاسبی مان!
آن انگیزهای که در شما پیدا شده، خیلی هم خود جوش نیست، از جای دیگری سرچشمه میگیرد، نه تنها در شما بلکه در روح دینی که چند سال است در کشور ما پیدا شده هم همینگونه است. مثلا اقبال جوانها به دین، اعتکاف، مسجد جمکران، عبادت، به چیزهایی که اصلا سابقه نداشت. این نشانه یک نفحه الهی است که در جامعه ما دمیده شده است در مقابل نقشههای شیطانی که دشمنان برای محو دین به کار میبرند. خدا اجازه نمیدهد این کفه خیلی پایین بیاید لذا این کفه را سنگین میکند. مطمئن باشید به نتیجه خواهید رسید. لازمهاش این است که از اشخاص، زیاد گله نکنید، توقعات بیجا نداشته باشید، دوراندیشانه فکر کنید و دنبال کارها و نقشههای زود بازده نباشید. فکر این باشید که طرحی داشته باشید که ولو ده، بیست، سی سال دیگر نتیجه بدهد، اما طرح سنجیدهای باشد که امکان نتیجهدادن را داشته باشد و در این راه هر قدر از همفکری و همکاری استفاده کنید نتیجه بیشتری خواهید گرفت.
قبلا اگر کسی به دنبال اصلاح بود فقط به نیروی شخصی خود متکی بود، حاضر نبود از همسایهاش کمکی بگیرد و مشورتی کند. اما حالا روحیه کار دسته جمعی، تفکر دسته جمعی، همکاری، همیاری و تشکلی وجود دارد که از ثمراتی است که بعد از انقلاب عاید جامعه ما شده است. اینها را ارج بنهید و حفظ کنید و تقویت کنید.
انشاءالله که خدای متعال به برکت عنایت خاصه آقا امام زمان (عج) به همه شما توفیق خواهد داد و به آرزوهایتان بیش از آنچه انتظار دارید خواهید رسید. خدا همه شما را از خدمتگزاران استان آن حضرت محسوب بفرماید و روح امام راحل را با انبیاء و اولیاء محشور بفرماید.
منبع: نشریه رهنامه پژوهش، ویژه نامه اول، بهار 1385